جدول جو
جدول جو

معنی نفت انداز - جستجوی لغت در جدول جو

نفت انداز
نفاط، آنکه به وسیلۀ منجنیق گوی های مشتعل آغشته به نفت را به سوی دشمن پرتاب می کرد، نفت انداز
تصویری از نفت انداز
تصویر نفت انداز
فرهنگ فارسی عمید
نفت انداز(اَ مَ)
نفاطه. (یادداشت مؤلف). آتشباز، گوله انداز، یعنی کسی که توپ و تفنگ را سر دهد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نفت انداز
افروزنده مواد آتشبازی
تصویری از نفت انداز
تصویر نفت انداز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست انداز
تصویر دست انداز
چیزی که دست روی آن بگذارند و جای گذاشتن دست باشد، مثل دستۀ صندلی و نیمکت و امثال آن ها، برجستگی و ناهمواری در سطح جاده، آنکه به چیزی دست بیندازد، دست اندازنده
فرهنگ فارسی عمید
از فنون جنگی که چیزهای آلوده به نفت را آتش می زدند و به طرف دشمن می انداختند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هفت اندام
تصویر هفت اندام
هفت عضو بدن انسان، شامل سر، سینه، شکم، دو دست و دو پا، هفت ارکان
فرهنگ فارسی عمید
(هََ اَ)
به حسب ظاهر اول سر، دوم سینه، سوم پشت، چهارم و پنجم هر دو دست، ششم و هفتم هر دو پای. و به حسب باطن دماغ، دل، جگر، سپرز، شش، زهره و معده، و بعضی به جای معده گرده نوشته اند. (غیاث از لطایف). و موافق تفسیر حسینی: چشم و گوش و زبان و بطن و فرج و دست و پا. (غیاث) :
او اگر دست برنهد به هزبر
بشکند بر هزبر هفت اندام.
فرخی.
کسی که راه خلافش سپرد تا بزید
مخالفت کند او را حواس و هفت اندام.
فرخی.
هزار اختر نباشد چون یکی خور
نه هفت اندام باشد چون یکی سر.
فخرالدین اسعد.
تو هفت کشور بگرفته و مخالف تو
ز هفت چرخ شده مبتلا به هفت اندام.
مسعودسعد.
خدایگانا هر ساعتم ز هفت افلاک
عقوبتی و عذابی رسد به هفت اندام.
مسعودسعد.
زبهر ملکت او آفرید هفت اقلیم
زبهر خدمت او آفرید هفت اندام.
مسعودسعد.
دیگرباره قصد کردند. نابینا شدند و هفت اندام ایشان خشک شد. (قصص الانبیاء).
مرکز عالمی از غایت حلم
هفت اقلیم تو را هفت اندام.
انوری.
پیش از آن کز هم برفتی هفت اندام زمین
رفت پیش گاو و ماهی ساخت سدی از قضا.
خاقانی.
خواجه را در عروق هفت اندام
خون به جوش آمده به جستن کام.
نظامی.
بی سلاح این مرد خفته بر زمین
من به هفت اندام لرزان چیست این ؟
مولوی.
رجوع به هفت اعضا شود.
، نام رگی است، و آن را به همین سبب هفت اندام گویند که به فصد آن خون سر و سینه و پشت و دست و پا خارج میشود. (غیاث). رگ میانگی دست. اکحل. (یادداشت مؤلف). به کنایت، عروق. رگها:
ز گرمی برده عشق آرام او را
به جوش آورده هفت اندام او را.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دی نَ / نِ نَ)
نفت انداز. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نفاطه. (دهار). رجوع به نفت انداز شود: و نفطاندازان آتش در هوا پران می کردند و سوار و اسب بر جای می سوخت. (راحه الصدور)
لغت نامه دهخدا
(نَ اَ)
عمل نفت انداز. آتشبازی: هندوئی نفت اندازی همی آموخت حکیمی گفت ترا که خانه نئین است بازی نه این است. (گلستان سعدی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
در شاهد زیر ظاهراً به معنی نیمه تمام و اندک و مختصر آمده است:
یکی صید رهائی دشمنم آتش عنانی کو
که در قید کمند آرد به سعی نیم اندازم.
طالب (از بهارعجم و آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نفت آلود. به نفت آلوده شده:
نصیب دوزخ اگر طلق بر خود انداید
چنان در او جهد آتش که چوب نفت اندود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(نِ گَهْاَ)
عبارت است از آن قدر مسافت که نگاه تا به منتهای آن تواند رسید. (آنندراج) :
من و نظارۀ خشتی که از بیگانه خوئی ها
در آغوش است و دور از یک نگه انداز می آید.
بیدل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نظر انداز
تصویر نظر انداز
چشم انداز، نگرنده منظر منظره: فلان عمارت نظر انداز خوبی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
هفت عضو بدن که عبارتند از: الف - بعقیده بعضی سر سینه شکم دودست دوپای. ب - وبعقیده برخی دیگر سر دوپهلو دودست دوپای، مجموعه اعضای بدن، رگی است که چون آنرا بگشایند ازجمیع اندام خون کشیده شود، برهان، نهرالبدن، روماتیسم (دهخدا) : (توهفت کشور بگرفته ومخالف تو زهفت چرخ شده مبتلا بهفت اندام) (مسعودسعد) یا هفت اندام باطن. عبارتنداز: مغز: قلب ریتین جگر کلیتین. یا هفت اندام زمین. مجموعه ساختمان کره زمین: (پیش از آن هم برفتی هفت اندام زمین رفت وپیش گاووماهی ساخت سدی ازقضا) (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
نفت اندازی نفاطی: هندوی نفط اندازی همی آموخت حکیمی گفت ترا که خانه نیین است بازی نه این است
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که دست روی آن گذارند محل گذاشتن دست مانند دسته صندلی نیمکت و غیره، بر آمدگی و فرو رفتگی های جاده وخیابان ناهمواری ها و پستی و بلندی راه، رقاص، شناور، کیسه بر، ظالم، تیر انداز، کسی که بدیگری پهلو زند، شخصی که مسند بگستراند، تعدی تجاوز، غارت تاراج دست اندازی تصرف بیجا تعدی و تجاوز به مال و جان کسی دست درازی تطاول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفط انداز
تصویر نفط انداز
افروزنده مواد آتشبازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفت اندازی
تصویر نفت اندازی
عمل نفاط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست انداز
تصویر دست انداز
((~. اَ))
ناهمواری های خیابان، کنایه از مشکل، گرفتاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست انداز
تصویر دست انداز
((~. اَ))
رقص کننده، کسی که از فرط شادی دست افشانی می کند
فرهنگ فارسی معین
زن آرایشگر، مشاطه
فرهنگ گویش مازندرانی