چیزی که دست روی آن بگذارند و جای گذاشتن دست باشد، مثل دستۀ صندلی و نیمکت و امثال آن ها، برجستگی و ناهمواری در سطح جاده، آنکه به چیزی دست بیندازد، دست اندازنده
چیزی که دست روی آن بگذارند و جای گذاشتن دست باشد، مثل دستۀ صندلی و نیمکت و امثال آن ها، برجستگی و ناهمواری در سطح جاده، آنکه به چیزی دست بیندازد، دست اندازنده
به حسب ظاهر اول سر، دوم سینه، سوم پشت، چهارم و پنجم هر دو دست، ششم و هفتم هر دو پای. و به حسب باطن دماغ، دل، جگر، سپرز، شش، زهره و معده، و بعضی به جای معده گرده نوشته اند. (غیاث از لطایف). و موافق تفسیر حسینی: چشم و گوش و زبان و بطن و فرج و دست و پا. (غیاث) : او اگر دست برنهد به هزبر بشکند بر هزبر هفت اندام. فرخی. کسی که راه خلافش سپرد تا بزید مخالفت کند او را حواس و هفت اندام. فرخی. هزار اختر نباشد چون یکی خور نه هفت اندام باشد چون یکی سر. فخرالدین اسعد. تو هفت کشور بگرفته و مخالف تو ز هفت چرخ شده مبتلا به هفت اندام. مسعودسعد. خدایگانا هر ساعتم ز هفت افلاک عقوبتی و عذابی رسد به هفت اندام. مسعودسعد. زبهر ملکت او آفرید هفت اقلیم زبهر خدمت او آفرید هفت اندام. مسعودسعد. دیگرباره قصد کردند. نابینا شدند و هفت اندام ایشان خشک شد. (قصص الانبیاء). مرکز عالمی از غایت حلم هفت اقلیم تو را هفت اندام. انوری. پیش از آن کز هم برفتی هفت اندام زمین رفت پیش گاو و ماهی ساخت سدی از قضا. خاقانی. خواجه را در عروق هفت اندام خون به جوش آمده به جستن کام. نظامی. بی سلاح این مرد خفته بر زمین من به هفت اندام لرزان چیست این ؟ مولوی. رجوع به هفت اعضا شود. ، نام رگی است، و آن را به همین سبب هفت اندام گویند که به فصد آن خون سر و سینه و پشت و دست و پا خارج میشود. (غیاث). رگ میانگی دست. اکحل. (یادداشت مؤلف). به کنایت، عروق. رگها: ز گرمی برده عشق آرام او را به جوش آورده هفت اندام او را. نظامی
به حسب ظاهر اول سر، دوم سینه، سوم پشت، چهارم و پنجم هر دو دست، ششم و هفتم هر دو پای. و به حسب باطن دماغ، دل، جگر، سپرز، شش، زهره و معده، و بعضی به جای معده گرده نوشته اند. (غیاث از لطایف). و موافق تفسیر حسینی: چشم و گوش و زبان و بطن و فرج و دست و پا. (غیاث) : او اگر دست برنهد به هزبر بشکند بر هزبر هفت اندام. فرخی. کسی که راه خلافش سپرد تا بزید مخالفت کند او را حواس و هفت اندام. فرخی. هزار اختر نباشد چون یکی خور نه هفت اندام باشد چون یکی سر. فخرالدین اسعد. تو هفت کشور بگرفته و مخالف تو ز هفت چرخ شده مبتلا به هفت اندام. مسعودسعد. خدایگانا هر ساعتم ز هفت افلاک عقوبتی و عذابی رسد به هفت اندام. مسعودسعد. زبهر ملکت او آفرید هفت اقلیم زبهر خدمت او آفرید هفت اندام. مسعودسعد. دیگرباره قصد کردند. نابینا شدند و هفت اندام ایشان خشک شد. (قصص الانبیاء). مرکز عالمی از غایت حلم هفت اقلیم تو را هفت اندام. انوری. پیش از آن کز هم برفتی هفت اندام زمین رفت پیش گاو و ماهی ساخت سدی از قضا. خاقانی. خواجه را در عروق هفت اندام خون به جوش آمده به جستن کام. نظامی. بی سلاح این مرد خفته بر زمین من به هفت اندام لرزان چیست این ؟ مولوی. رجوع به هفت اعضا شود. ، نام رگی است، و آن را به همین سبب هفت اندام گویند که به فصد آن خون سر و سینه و پشت و دست و پا خارج میشود. (غیاث). رگ میانگی دست. اکحل. (یادداشت مؤلف). به کنایت، عروق. رگها: ز گرمی برده عشق آرام او را به جوش آورده هفت اندام او را. نظامی
نفت انداز. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نفاطه. (دهار). رجوع به نفت انداز شود: و نفطاندازان آتش در هوا پران می کردند و سوار و اسب بر جای می سوخت. (راحه الصدور)
نفت انداز. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نفاطه. (دهار). رجوع به نفت انداز شود: و نفطاندازان آتش در هوا پران می کردند و سوار و اسب بر جای می سوخت. (راحه الصدور)
در شاهد زیر ظاهراً به معنی نیمه تمام و اندک و مختصر آمده است: یکی صید رهائی دشمنم آتش عنانی کو که در قید کمند آرد به سعی نیم اندازم. طالب (از بهارعجم و آنندراج)
در شاهد زیر ظاهراً به معنی نیمه تمام و اندک و مختصر آمده است: یکی صید رهائی دشمنم آتش عنانی کو که در قید کمند آرد به سعی نیم اندازم. طالب (از بهارعجم و آنندراج)
عبارت است از آن قدر مسافت که نگاه تا به منتهای آن تواند رسید. (آنندراج) : من و نظارۀ خشتی که از بیگانه خوئی ها در آغوش است و دور از یک نگه انداز می آید. بیدل (از آنندراج)
عبارت است از آن قدر مسافت که نگاه تا به منتهای آن تواند رسید. (آنندراج) : من و نظارۀ خشتی که از بیگانه خوئی ها در آغوش است و دور از یک نگه انداز می آید. بیدل (از آنندراج)
هفت عضو بدن که عبارتند از: الف - بعقیده بعضی سر سینه شکم دودست دوپای. ب - وبعقیده برخی دیگر سر دوپهلو دودست دوپای، مجموعه اعضای بدن، رگی است که چون آنرا بگشایند ازجمیع اندام خون کشیده شود، برهان، نهرالبدن، روماتیسم (دهخدا) : (توهفت کشور بگرفته ومخالف تو زهفت چرخ شده مبتلا بهفت اندام) (مسعودسعد) یا هفت اندام باطن. عبارتنداز: مغز: قلب ریتین جگر کلیتین. یا هفت اندام زمین. مجموعه ساختمان کره زمین: (پیش از آن هم برفتی هفت اندام زمین رفت وپیش گاووماهی ساخت سدی ازقضا) (خاقانی)
هفت عضو بدن که عبارتند از: الف - بعقیده بعضی سر سینه شکم دودست دوپای. ب - وبعقیده برخی دیگر سر دوپهلو دودست دوپای، مجموعه اعضای بدن، رگی است که چون آنرا بگشایند ازجمیع اندام خون کشیده شود، برهان، نهرالبدن، روماتیسم (دهخدا) : (توهفت کشور بگرفته ومخالف تو زهفت چرخ شده مبتلا بهفت اندام) (مسعودسعد) یا هفت اندام باطن. عبارتنداز: مغز: قلب ریتین جگر کلیتین. یا هفت اندام زمین. مجموعه ساختمان کره زمین: (پیش از آن هم برفتی هفت اندام زمین رفت وپیش گاووماهی ساخت سدی ازقضا) (خاقانی)
آنچه که دست روی آن گذارند محل گذاشتن دست مانند دسته صندلی نیمکت و غیره، بر آمدگی و فرو رفتگی های جاده وخیابان ناهمواری ها و پستی و بلندی راه، رقاص، شناور، کیسه بر، ظالم، تیر انداز، کسی که بدیگری پهلو زند، شخصی که مسند بگستراند، تعدی تجاوز، غارت تاراج دست اندازی تصرف بیجا تعدی و تجاوز به مال و جان کسی دست درازی تطاول
آنچه که دست روی آن گذارند محل گذاشتن دست مانند دسته صندلی نیمکت و غیره، بر آمدگی و فرو رفتگی های جاده وخیابان ناهمواری ها و پستی و بلندی راه، رقاص، شناور، کیسه بر، ظالم، تیر انداز، کسی که بدیگری پهلو زند، شخصی که مسند بگستراند، تعدی تجاوز، غارت تاراج دست اندازی تصرف بیجا تعدی و تجاوز به مال و جان کسی دست درازی تطاول